«وایولت» در میدان جنگ کلماتی را به گوش شنیده است که فراموش کردن آنها برایش کاری ناممکن است. کلماتی که از زبان فردی عزیز برای او جاری گشته اند؛ کلماتی که هنوز معنای آنها را نمی فهمد. جنگ بزرگی که سرزمین «تلسیس» را به دو جبهه مخالف تقسیم کرده است بعد از چهار سال به پایان می رسد و مردم به نسل های جدید خود خوش آمد می گویند. «وایولت اورگاردن» در این بین، دختر جوانی است که به تا بحال با نام «سلاح» شناخته می شده و حال با خارج شدن از میدان جنگ برای شروع زندگی جدیدی در دفتر پستی مشغول به کار می شود؛ آنجا او با ابزاری کار می کند که افکار مردم را به کلمات مبدل می کنند و این عمل بسیار او را تحت تاثیر قرار می دهد. وایولت کار خود را ادامه می دهد و در این مسیر با فوران احساسات و شور و شوق انسان های پیرامون خود روبرو می شود و در عین حال به دنبال معنی کلماتی است که تا کنون از فهم آنها عاجز مانده است.
داستان درباره دو شاهزاده و پیوند عجیب و نامفهوم آنها با یک اِلفِ قاتل را روایت میکند که برای کشتن آنها فرستاده شده است. ما شاهد یک درگیری میان انسان ها و الفها هستیم؛ درگیریای که بعد از مدتی و در همان ابتدای سریال، تبدیل به معضلی بزرگتر میشود. همین موضوع، الفها را متقاعد میکند که یک قاتل به نام رایلا به سراغ این دو شاهزاده بفرستند تا بلکه این دو را به قتل برساند. زمانی که رایلا به سراغ این دو برادر میرود، به جای کشتنِ آنها، تصمیم میگیرد که با آنها متحد شود. زمانی که این سه نفر با یکدیگر متحد شدند، تصمیم گرفتند تا به دنبال راهی بگردند که مردمشان را هم با یکدیگر متحد کنند و صلح را برای سرزمین خود به ارمغان بیاورند.
داستان دربارهٔ پسری 18 ساله به نام کن کانکی است که با دختری به نام ریزه که هر دو همسن هستند و در خواندن کتاب با یکدیگر تفاهم دارند، در کافهای که معمولاً به آنجا میرود آشنا میشود. کانکی غافل از اینکه ریزه یک غول (موجودات مرموزی شبیه به انسان که در پی شکار و خوردن گوشت انسانها هستند) است مورد حمله او قرار میگیرد، اما در پی ناباوری کانکی جان سالم بدر میبرد و به شدت مجروح میشود. پس از انتقال کانکی به بیمارستان، از آن غول بر روی او پیوند اعضا انجام میگیرد. پس از به هوش آمدن، کانکی در مییابد که خود او نیز تبدیل به یک نیمهانسان/نیمهغول شده و در دنیایی که دیگر انسانها در بالاترین زنجیره غذایی قرار ندارند گرفتار میشود. در واقع تنها ماده غذایی که غولها میتوانند از آن تغذیه کنند گوشت انسان است و خوراک انسانها برای آنها به شدت زننده و غیرقابل تحمل است. غولها در صورت مصرف غذای انسان در شرایط اضطراری بیمار میشوند. تنها ماده خوراکی مشترک بین غولها و انسانها قهوه است. در ادامه کانکی به استخدام در کافی شاپ مذکور با نام آنتیک در میآید، و تلاش میکند جایی در میان دنیای غولها پیدا کرده و بتواند صلحی میان غولها و انسانها و درک متقابلی پدید آورد. اما در میان راه فشارها، شکستها و شکنجهها او را به اهدافی دیگر میکشاند.
فیلم داستان یک قاتل زنجیرهای بسیار باهوش به نام جک را در طول 12 سال روایت میکند. طرح و نوع قتلهایی که انجام میدهد او را به یک قاتل زنجیرهای حرفهای تبدیل کرده است…
یک زن جوان که از زندگی در شهر خسته شده به زادگاهش در حومه شهر می رود و…